عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۳
💚:نتیجه بقیه رو اعلام کردن.به من و مرینت و سوندکندن(منظورش اون المانیه هست توجه نکنید🤣🤣🤣🤣😂)مدال دادن.الیا هفتم و نینو بیست و یکم شد😐.
فردای ان روز:
❤️:ما برای فردا بلیت برگشت به پاریس داشتیم.😁🥳من و ادرین تصمیم گرفتیم که همراه الیا و نینو غروب بریم ازهات داگ دن(همون مرد هات داگی که تو نیویورک بود🤣😂😂)هات داگ بگیریم😎😁😁😌(نه پس می خواستیبری ازش قرمه سبزی بگیری😂🤣🙄)
گابریل:تو اتاقم بودم که یه پیام اومد.بهم می گفت برو تو حیاط خونه😲🤔منم رفتم(😐)دوباره پیام داد که بیا سمتراست بعد بپیچ به چپ.😌😁وقتی رسیدم،
امیلی:سورپرایزززززژژژ🥳🥳🥳(مثلا تولد گابریله😁)
❤️و 💚 و الیا و نینو از پشت:سورپرایزززز🥳
گابریل:ممنونم(😐)
غروب پیش دن هات داگی:
💚:من و مرینت یه هات داگ و الیا و نینو یه هات داگ دیگه گرفتن.😁😀ما هات داگ رو خوردیم.یهو انگار یه نیروییمن و مرینت رو به سمت هم می کشوند😲😦بعد همو👩❤️💋👨…….الیا هم یه عکس گرفت.😐😐
الیا:یادم باشه اینو قاب کنم تولد بعدیت بدم بهت ادرین😂😂😂🤣🤣🤣
ادرین:🙄❤️🔥
بعد از برگشت به پاریس:
❤️:امروز یه دانش اموز جدید به اسم ایریس هومد کلاسمون😁😀به نظر مهربون میومد😀
لایلا:(😈😈😈😈)من برگشته بودم به مدرسه😈🥳حالا که میراکلسمو نداشتم می تونستم ادرین رو بدست بیارم🥳😈(اینم از رقیب عشقی دوم و نهایی😝😈)
لایلا:یه نفر قبل تعطیل شدن مدرسه منو کشید کنار.یه پارچه رو صورتش بود پس نشناختمش.😐🙄
فرد ناشناس:گوش کن….من می دونم تو لایلا راسی هستی.😐😠من یه قرار با دوستام امروز غروب تو پارک دارم بیااونجا و مشکلت رو بگو😐😠حلش که کردیم دیگه با زندگیمون کاری نداری…باشه؟😐
لایلا:😈😈قبوله:)
پایان(نظر و حمایت لطفا)