عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۸

(:Šãrā (:Šãrā (:Šãrā · 1402/06/11 11:53 · خواندن 2 دقیقه

روز ها پشت هم گذشتن تا اینکه چهارشنبه شد😱😬

ساعت ۸ صبح:

سابین:مرینت!مرینت!امروز روز جنگ تیم میراکلس با کریسالیسه. نمی خوای از تلویزیون ببینی؟

از زبان مرینت:سریع بلند شدم و رفتم پایین.تلویزیون داشت نشون می داد که کت نوار و لیدی باگ می گفتن ما تموماین مدت با مونارک و کریسالیس همدست بودیم و حالا هیچ کس نیست که ازتون محافظت کنه!کتاکلیزم!

❤️:مامان و بابا شرور شدن😰😨😭من سریع تبدیل شدم و رفتم روی برج ایفل.همه اونجا بودن.

💚:وقتش رسیده.😬😐

ناگهان ۱۰۰۰۰ تا شرور و اطاعت کننده(قدرت معجزه گر خرس😐)رسیدن و جنگ شروع شد.

رینا روژ:بگیر که اومد!

چند نفر خنثا شدن.

❤️:حواستون به همه طرف باشه😬ممکنه از هرجایی حمله کنن.

💚:شرارت خیلی ها رو خنثا کردیم.😀😃یهو یه شرور مرینت رو کوبوند به دیوار و خواست معجزه گرشو بگیره کهمرینت اونو با یویو گرفت و پرت کرد اونور.از پشت یکی اومد دوباره مرینت رو گرفت و به سمتش تیر پرت کرد نهههههه😭😱پریدم جلوی تیر😬کمرم درد شدیدی داشت😩

❤️:کت نوار!😭😭😭😭

پایان(فقط دو پارت مونده😀)