عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۶
شب اون روز در بالای برج ایفل:
💚:وقتی بقیه اومدن،من مرینت رو به گوشه ای بردم.
❤️:سلام ادرین😀چی شده؟
💚:مرینت ما می تونیم هویتمون رو به اونا بگیم😁استاد فو به من یه طلسم داد که اگه کریسالیس اونا رو اکوماتیزکرد،با خبر نشه😉
❤️:خب…در این صورت قبوله😁
❤️:وقتی برگشتیم پیش بقیه،ادرین ورد رو خوند.بعد از اینکه یک نور بزرگ اومد و رفت،ادرین گفت:
💚:بچه ها من و مرینت…لیدی باگ و کت نواریم.😁
همه به جز الیا تعجب کردن.
بعد از تعجب بقیه و ایگا یعنی بیگا یعنی اینا:(قات زدم😁😂)
💚:ببخشید که این کار رو می کنم مرینت،ولی مطمئن باش من رو درک می کنین😉😔
💚:با یه حرکت سریع میراکلس نینو و مرینت رو گرفتم.😔سپر رو درست کردم که بقیه نتونن جلوم رو بگیرن😁
❤️:ادرین این کارو نکن😭😭😭یه بهایی داره همیشه😭
💚:من که می دونستم زنده می مونم چیزی نگفتم.میراکلس لاک پشت رو کنار گذاشتم،😔گوشواره های مرینت روگذاشتم رو گوشام و به تیکی پلگ گفتم خودتون رو اشکار کنید.😁
تیکی و پلگ به شکل جادویی شون در اومدن.😉گفتم گیمی،خودت رو نشون بده.
گیمی:فقط ۴ ماه گذشته و دوباره شما انسان ها می خواین ارزو کنید،😐😐
💚:کونتنس پالتیکا فینکارد(مثلا ورده😉)
مرینت سعی کرد با میراکلس ببر جلوم رو بگیره ولی من سپر رو با قدرت زیادی ساخته بودم😁
پایان