لیدی بلاگ

لیدی بلاگ

وبلاگ میراکلس و هری پاتر.قوانین رو رعایت می کنیم.لیدی بلاگ=❤️

اصلاعیه ساخت وبلاگ

اصلاعیه ساخت وبلاگ

(:Šãrā (:Šãrā (:Šãrā · 1402/05/16 18:35 ·

سلام دوستان امیدوارم اوقات خوبی رو با هم داشته باشیم در این وبلاگ:)مدیر وبلاگ هستم این شروع کار وبلاگ منه.☺️😌😁

اگه می خواید نویسنده بشید ادرس وبلاگ miracouloslady.blogix.ir هست.درخواست بدید و اگه خواستید داستان منحرف بنویسید به من خبر بدید😉

قوانین وبلاگ به این صورته:

.۱-نویسنده ها باید تجربه کافی داشته باشن.

.۲-نویسنده ها باید عکس پروفایل داشته باشن و قوانین رو اجرا کنن.

.۳-نویسنده ها باید اسم،محل زندگی و جنسیت خودشون رو بگن.(اخری اجباری نیست.البته یه کم از خریت خودمه اخه وقتی اسم میگین که نیازی به جنسیت نیست😂😂😂😂😂😂)

خودم هم داستان می ذارم بخونیدش.☺️😀

فعلا بای

…………………………………………………………………………………….————————————————————————————-

این وبلاگ همونطور که از اسمش معلومه مربوط به میراکلس هست و خودم فقط داستان میراکلس و هری پاتر می ذارم.

شما هر چی خواستین می تونین بذارین.🥳نمی دونم چی بنویسم که پاراگراف پر بشه چون نمی خواستم عنوانی بنویسم.

بهتره که از میراکلس یا هری پاتر بذارین ولی اگه خواستین چیز دیگه ای بذارین اول به من خبر بدین لطفا:)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۲۰(پایانی)

💚:از برج ایفل پریدم پایین….با یویوم لیدی رو کشیدم و افتاد تو بغلمبعد یویوم رو زدم به بالای برج ایفل و دوبارهبرگشتیم بالا…..وایت بر بیهوش شده بود بر اثر ضربه من و کریسالیس هم…..چییی؟یو یو لیدی اونو به دیوارچسبونده بود😬

❤️:اون یویو ای که پرت کرد اونور لاکی چارمم بود.یویو اصلیم گیرش انداخت و این طوری شد🙂😃😌

❤️:من و ادرین معجزه گراشونو گرفتیم و به جعبه برگردوندیم….

💚❤️:مردم پاریس!ما معجزه گرهای کریسالیس و وایت بر رو گرفتیماز این به بعد ارامش در پاریس بر قرار خواهدبود….

۲۳ اکتبر ۲۰۳۳(۲۵ سالگی ادرین و ۲۴ سالگی مرینت)

❤️:امروز من و ادرین و الیا و نینو ازدواج کردیم و به ارزوم رسیدم.یک زندگی اروم و بدون اثرات معجزه گر پروانههمراه ادرین و تیکی و پلگ و تمام دوستامونبعد از اینکه موقع ازدواج ادرین منو بوسید،با هم رقصیدیم….بهترینروز زندگیم بود🙂….

ادرین و مرینت صاحب دو بچه به نام تیکی و پلگ شدن🙂😄(اسم کوامی هاشون رو گذاشتن😂😄)و به خوبی وخوشی زندگی کردن(چقدر شبیه رمان های کودکانه شد😂😂😂😂)

یک روز تو بالکن خونشون:

❤️:ادرین می دونی چی باعث شد در اصل بتونیم کریسالیس رو شکست بدیم؟

💚❤️:(همزمان)عشق بین ما…….

پایان.این بود رمان من خوشحال شدم که باهام همراه بودین.بای❤️😢

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۹

💚:خوبم پرنسس😬❤️

از زبان کت نوار:بلند شدم و به مبارزه ادامه دادیم😌🙂

وسپریا:کریسالیس و وایت بر بالای برج ایفلن!

❤️:وایت بر از راه دور به سمت همه تیر پرت کرد و همه رو به جز منو کت نوار تحت کنترلش گرفت😭😭😱

لیدی باگ و کت نوار به هر زحمتی بود رفتن روی برج ایفل.

وایت بر:چی شد؟تنها موندین گریتون گرفت؟🤨😒

❤️:ما فقط برای نبر نهایی اومدیم اینجا وایت بر😡🤬

جنگشون شروع شد.(کت با وایت بر و لیدی با کریسالیس)

💚:منو وایت بر درگیر شدیم.بعد از چند دقیقه،چوبم رو انداختم بالا.حواسش پرت شد و با پا کوبوندمش تو دیوار😒🙂😌

❤️:منو کریسالیس درگیر بودیم که با عصاش یویو منو پرت کرد پایین برج و خود من رو هم هل دادم و سقوط کردم😬😭😭

💚:نههههههه😱

فلش بک به گذشته:

❤️:ادرین اگه من یه روز از یه جای بلند سقوط کنم چی کار می کنی؟🤨🙂

💚:منم به دنبالت می افتم و سقوط میکنم😄❤️

برگشت به زمان حال:

💚:منم از برج ایفل پریدم پایین…..

پایان(ببخشید ولی پارت بعد هم زود میاد برو چک کن حتما هست.لطفاااااا نظر بدید ممنون❤️فعلا بای)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۸

روز ها پشت هم گذشتن تا اینکه چهارشنبه شد😱😬

ساعت ۸ صبح:

سابین:مرینت!مرینت!امروز روز جنگ تیم میراکلس با کریسالیسه. نمی خوای از تلویزیون ببینی؟

از زبان مرینت:سریع بلند شدم و رفتم پایین.تلویزیون داشت نشون می داد که کت نوار و لیدی باگ می گفتن ما تموماین مدت با مونارک و کریسالیس همدست بودیم و حالا هیچ کس نیست که ازتون محافظت کنه!کتاکلیزم!

❤️:مامان و بابا شرور شدن😰😨😭من سریع تبدیل شدم و رفتم روی برج ایفل.همه اونجا بودن.

💚:وقتش رسیده.😬😐

ناگهان ۱۰۰۰۰ تا شرور و اطاعت کننده(قدرت معجزه گر خرس😐)رسیدن و جنگ شروع شد.

رینا روژ:بگیر که اومد!

چند نفر خنثا شدن.

❤️:حواستون به همه طرف باشه😬ممکنه از هرجایی حمله کنن.

💚:شرارت خیلی ها رو خنثا کردیم.😀😃یهو یه شرور مرینت رو کوبوند به دیوار و خواست معجزه گرشو بگیره کهمرینت اونو با یویو گرفت و پرت کرد اونور.از پشت یکی اومد دوباره مرینت رو گرفت و به سمتش تیر پرت کرد نهههههه😭😱پریدم جلوی تیر😬کمرم درد شدیدی داشت😩

❤️:کت نوار!😭😭😭😭

پایان(فقط دو پارت مونده😀)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۷

💚:وقتی مرینت گفت پیداش کرده،دیدم رو کاغذی که تا الان نوشته اش نامرئی بود یه سری نوشته به زبان هایمختلف هست😄😀😆🙂

الیا:نوشته:معجزه گر خرس بعد از دو معجزه گر برتر یعنی کفشدوزک و گربه یکی از قویترین معجزه گر ها است.هولدراین معجزه گر می تواند با لمس فردی یا مورد هدف قرار دادن ان فرد او را به طور کامل در اطاعت خود قراردهدددددد؟!!!!!!کارمون زاره که😬😱

❤️:واقعا معجزه گر قدرتمندیه😱😐الان که اون همدست کریسالیسه باید حواسمون باشه😩

💚:باید هویت اون فرد رو بفهمیم.😬من به نینو و بقیه گفتم که برن به مخفیگاه لایلا ولی انگار جاشو عوض کرده😐

الیا:قطعا این کارو می کرد چون فهمید که ما مکان مخفیگاهشو می دونیم😐😩

❤️:امروز شنبه هست.🧐جنگ چهارشنبه اس یعنی فقط چهار روز وقت داریم!😱😬

💚:خب ساعت ۱۰ شده.😐فردا تو مدرسه می بینمتون🙂

از زبان الیا:ادرین مرینت رو بوسید و من رو بغل کرد و رفت.(بغل دوستانه فکر بد نکنید😐🧐)

پایان(دوستان بازم میگم پارت ۲۰ اخریه لطفا حمایت کنید💚❤️نظر بدید فعلا بای❤️)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۶

❤️:ادرین فکر کنم درست حدس زدی لحظه اخر گفت جنگ بزرگی در راهه😐😬😩

💚:اره😐

کرپیس:باید تا اخر هفته که احتمالا اون موقع جنگه نیرو جمع کنیم😬😎😌

الیا:مثلا قهرمانان متحد نیویورک،کاهنان معبد و ….

در همین لحظه یه لشکر خرس قطبی تو اسمون ظاهر میشن.یه صدایی میاد که میگه:

وایت بر:لیدی باگ!کت نوار!من صاحب معجزه گر ببر و همکار کریسالیس هستم😈این اخر هفته جنگ بزرگی خواهدبود👌!(ناپدید شد)

❤️:الیا تو کتاب معجزه گر ها دنبال معجزه گر خرس بگرد.😬

الیا:باشه بریم خونتون.

💚:همه برین خونه و برای جنگ این اخر هفته تمرین کنید.من و مرینت و الیا میریم ببینیم معجزه گر خرس چیه😌😄😃

بقیه:باشه پس تا اخر هفته😎

در خونه مرینت:

الیا:چرا هیچ جای کتاب نیست؟

❤️:شاید تو بخش نامرئیشه اما هر چه قدر تلاش می کنم نمی تونم رمز گشاییش کنم🫨😩

از زبان ادرین:مرینت رو بوسیدم👩‍❤️‍💋‍👨و گفتم تمرکز کن مرینت.

❤️:ایناهاش بالاخره پیدا شد!😄

پایان(لایک و نظر یادتون نره پارت های اخره حمایت کنید لطفا❤️😃)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۵

💚:چی؟مرینت اون هویت تو رو می دونستتتت؟😬😶

❤️:فک کنم😱😱😱

از زبان ادرین:لایلا گفت که به خدمتمون می رسه و رفت.😐بقیه بچه ها هم تبدیل شدن😁

❤️:ادرین همه معجزه گر ها به جز پروانه پیش هولدر هاشون بودن حتی گرگ من اونو دادم به ادرینا😁😄

💚:چی؟😂😐

❤️:شانس اوردیم بقیه معجزه گر ها تو اتاق نبودن😬

💚:اره😩

کرپیس:بهتره سریع بریم دنبالش😶

کینگ مانکی:اره بریم👌وگرنه دوباره یکی رو شرور می کنه😐

وسپریا:ولی اون الان دوباره معجزه گر پروانه رو گرفته خیلی سخته برای بار دوم پسش بگیریم😐😶😩

💚:ولی احتمالا برای اینکه معجزه گر من و مرینت رو بگیره ما رو به یه نبرد نهایی دعوت می کنه و هزاران شرور امادهمی کنه😐😶😬

❤️:ادرین راست میگه.فک کنم این ک

صورت پروانه ای لایلا روی برج ایفل:مردم پاریس!بترسید زیرا کریسالیس معجزه گرشو پس گرفته!لیدی باگ اگه انقدربی عرضه نبود نمی ذاشت که من راحت پسش بگیرم.😈

💚:او او😬

مردم به سمت صورت پروانه ای لایلا گوجه پرت کردنو ناپدید شد😂😂😂😂😂اما قبل ناپذید شدن گفت:به هر حال یهجنگ بزرگ در راهه……

پایان(دوستان حمایت کنید نظر و لایک یادتون نره تازه تو پارت ۲۰ تموم میشه🥳👌)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۴

از زبان لایلا:نفهمیدم اون نقاب داره کی بود ولی به هر حال میرم به پارک😈😈😈

💚:بعد از اینکه به لای-لا(لای به انگلیسی یعنی دروغ😂😂😂😂😌)فهموندم که غروب بیاد پیش ما،(هاهااااااادرین بود😂😌)رفتم خونه😁😊

غروب:

❤️:امروز با همه بچه های کلاس رفتیم پارک.😊😀وقتی رسیدیم،

💚:امروز یه نفر میاد که زیاد خوشحال نمیشید اگه بفهمید واقعا کیه😐😑

❤️:ادرین کی؟🫨😬😶

در همین لحظه لایلا با تاکسی اومد.

💚:سلام لای-لا😂😂😌

الیا و نینو و ❤️:لایلا!!!!ولی این که ایریسه😬

💚:کسی که جلوتونه لای-لا هست فقط فرقش اینه که موهاشو کنده😂😂😂😐

لایلا:ادرین باورم نمیشه اون تو بودی😶😈

💚:خب حالا چه حرفی داری که بزنی لایلا؟یا بهتره بگم کریسالیس😈😂😐

❤️:دقیقا😂😂

لایلا:شما از کجا می دونید؟😶

❤️:مخفیگاهت رو فهمیده بودیم کجاست😂😎و تبدیل شدنت رو دیدیم😈😌

لایلا:ههههه…..یه لحظه فک کردم لیدی باگ و کت نوارین😂😂😂

💚:خب…..اشتباه نکردی؟😂😑پلگ،اسپشال کلاز این.

❤️:تیکی،اسپاتس ان😌

لایلا:ولی من هم معجزه گرم رو پس گرفتم از اتاقت مرینت😈😈😈نورو،دارک وینز رایز!😐😈😈

پایان(لایک و نظر یادتون نره❤️❤️‍🔥)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۳

💚:نتیجه بقیه رو اعلام کردن.به من و مرینت و سوندکندن(منظورش اون المانیه هست توجه نکنید🤣🤣🤣🤣😂)مدال دادن.الیا هفتم و نینو بیست و یکم شد😐.

فردای ان روز:

❤️:ما برای فردا بلیت برگشت به پاریس داشتیم.😁🥳من و ادرین تصمیم گرفتیم که همراه الیا و نینو غروب بریم ازهات داگ دن(همون مرد هات داگی که تو نیویورک بود🤣😂😂)هات داگ بگیریم😎😁😁😌(نه پس می خواستیبری ازش قرمه سبزی بگیری😂🤣🙄)

گابریل:تو اتاقم بودم که یه پیام اومد.بهم می گفت برو تو حیاط خونه😲🤔منم رفتم(😐)دوباره پیام داد که بیا سمتراست بعد بپیچ به چپ.😌😁وقتی رسیدم،

امیلی:سورپرایزززززژژژ🥳🥳🥳(مثلا تولد گابریله😁)

❤️و 💚 و الیا و نینو از پشت:سورپرایزززز🥳

گابریل:ممنونم(😐)

غروب پیش دن هات داگی:

💚:من و مرینت یه هات داگ و الیا و نینو یه هات داگ دیگه گرفتن.😁😀ما هات داگ رو خوردیم.یهو انگار یه نیروییمن و مرینت رو به سمت هم می کشوند😲😦بعد همو👩‍❤️‍💋‍👨…….الیا هم یه عکس گرفت.😐😐

الیا:یادم باشه اینو قاب کنم تولد بعدیت بدم بهت ادرین😂😂😂🤣🤣🤣

ادرین:🙄❤️‍🔥

بعد از برگشت به پاریس:

❤️:امروز یه دانش اموز جدید به اسم ایریس هومد کلاسمون😁😀به نظر مهربون میومد😀

لایلا:(😈😈😈😈)من برگشته بودم به مدرسه😈🥳حالا که میراکلسمو نداشتم می تونستم ادرین رو بدست بیارم🥳😈(اینم از رقیب عشقی دوم و نهایی😝😈)

لایلا:یه نفر قبل تعطیل شدن مدرسه منو کشید کنار.یه پارچه رو صورتش بود پس نشناختمش.😐🙄

فرد ناشناس:گوش کن….من می دونم تو لایلا راسی هستی.😐😠من یه قرار با دوستام امروز غروب تو پارک دارم بیااونجا و مشکلت رو بگو😐😠حلش که کردیم دیگه با زندگیمون کاری نداریباشه؟😐

لایلا:😈😈قبوله:)

پایان(نظر و حمایت لطفا)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۲

❤️:وقتی رسیدیم همه داد زدن ادرین اگرست!ادرین اگرستتتت ادریننننن اگرستتتت!

💚:فرار😱

شروع مسابقه:

❤️:برگه ها رو اوردن و ما شروع کردیم.😌😁سوال های فیزیک بود به زبان خودمون🥳

بعد امتحان:

گوینده نتیجه:و بله بالاخره امتحان تموم شد.🤲🏼😐😂🤣نفر اول کسی نیست جز…….

مارک ساندرلاسیون از المان:)

💚:من فکر نکنم دهم هم بشم🤣🤣🤣😐ولی ببینم نفر دوم کیه🤔

گوینده نتیجه:نفر دوم کسی نیست جز………

مرینت دوپن چنگ از فرانسه(🤲🏼🥳)

❤️:ادرین بهم تبریک گفت.بعد هم الیا و نینو.😌😁

گابریل:بهتون تبریک میگم خانم دوپن چنگ.(😐😐😐😐)

❤️:ممنونم اقای اگرست😎

گوینده نتیجه:و نفر سوم کسی نیست جزززززز…….

ادرین اگرست از فرانسه😎

💚:باورم نمیشد سوم شدم😂🤣هووووووو🥳🥳🥳🥳🥳راااااااا

❤️:این بار من به ادرین تبریک گفتم.

💚:نه اینطوری نمیشه باید بهتر تبریک بگی😌😎

❤️:🙄😲ادرین رو kiss کردم و گفتم مبارکت باشه اقای اگرست🙄

پایان(نظر پلیز)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۱

❤️:از پشت یه مشت خورد تو صورتش و بیهوش شد😱😀تا دیدم ادرینه نفس راحتی کشیدم😌

💚:مرینت حالت خوبه؟طنابشو باز کردم و ازاد شد😀

❤️:ممنون به لطف تو خوبم😁رفتم جلو و بوسیدمش💕👩‍❤️‍💋‍👨

متیو وقتی به هوش اومد….

💚:خواستم یه مشت دیگه بزنم که

متیو:…… کردم بابا اصلا من خانوادم اینجان قرار بود با هم اومدیم اینجا دیگه برنگردم پاریس همینجا زندگی می کنمبا مرینتم کاری ندارم😐😠(دوستان متیو واقعا به غلط کردن افتاده و دیگه مرینت و نمی خواد😀😀🥳🥳🥳🥳🥳🥳🥳😌)

فردا صبح:

💚امروز قرار بود من و مرینت و الیا و نینو بریم مسابقه درسی تو مرکز نیویورک از همه کشور ها هم می اومدن😁😀داشتم اماده می شدم که گوشیم زنگ خورد.ادریانا بود.

ادریانا:ادرین خوبی؟🙂

💚:خوبم ادریانا داریم میریم مسابقه بعدا بهت زنگ می زنم.

الیا:رسیدیم به ماشین و ادرین گفت راننده خودکار به مرکز نیویورک سیتی😎😎😎

تلیا:چقدر پیشرفتس😱😱😱😱😱

پایان(لایک و نظر یادتون نره گلای من❤️💕)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۱۰

❤️:امروز روز پرواز ما بود😀ما رفتیم فرودگاه و سوار هواپیما شدیم☺️هر گروه یه همراه داشتو همراه ما پدر ادرینبود😐😁😀

💚:هواپیما پرواز رو شروع کرد.😁😀(مدرسه برا هر گروه یه ویلا گرفته)

بعد از رسیدن به نیویورک:

❤️:ما تو فرودگاه نیویورک وسایلمون رو گرفتیم.😀از فرودگاه که رفتیم بیرون،ماشین ادرین منتظرمون بود.🥰ادرینراننده شد،من جلو نشستم و الیا و نینو و متیو و اقای اگرست عقب نشستن.☺️😁

💚:وقتی که داشتم رانندگی می کردم،می تونستم حس کنم که متیو نگاهش رو مرینته🤬🙄😠یه نقشه خوب داشتم😈❤️‍🔥

💚:پدر من یکمی خستم میشه شما رانندگی کنید؟(😈)

گابریل:باشه پسرم☺️

💚:وقتی من رفتم عقب،جلو متیو٬دست مرینت رو بوسیدم.😌

متیو:اهممممم😠😠😠😠😠

💚:لبخند زدم.مرینت داشت با تعجب به من و متیو نگا می کرد.😁😂

❤️:ما رسیدیم ویلا.کم کم شب شد و همه خوابیدیم.

متیو:صبح که بیدار شدم،رفتم دستشویی(کنه رفته گل بچینه😂متیو:کنه خودتی😈من:نکنه می خوای یه چک ابدار ازمرینت بخوری😂؟متیو:نه ….. کردم😐😔من:به حر حال که میری تو گونی😂😂😂😂😂متیو:🤬🤬خدا شفا بده🙄من:یکی باید تو رو شفا بده😂😂)

متیو:مرینت مال منه….چه اون اگرست بچسبه بهش چه نچسبه😈(چقدر چسبناک شد😂متیو:ببند🤬من:بای🙄*****)

💚:پدر همراه الیا و نینو رفتن غذای بیرون بر بگیرن.😁این فرصت خوبی بود که چهارچشمی به متیوو زیر نظرداشته باشم😀(من:من میام کمکت😉💚:❤️)

❤️:من داشتم می رفتم سمت حموم که یهو کشیده شدم به یه گوشه😐😱واتتتت متیووووو؟

متیو:اروم☺️

❤️:چی کارم داری؟

متیو:مرینت من دوست دارم عشق من میشی؟😌😍

❤️:متاسفم متیو ولی من ادرین رو دوست دارم دارم🙂تازه من دوست پسر دارم با چه جرعتی اینو میگی😑😭

متیو:خودت خواستی.😔😠

❤️:می خواست منو ببوسه👩‍❤️‍💋‍👨که…..😱😥

پایان(لایک و نظر یادتون نره❤️)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۹

💚:چیییییی؟ولی من که خواهر ندارم🤯

ادریانا:مامان برات توضیح میده.☺️😉

امیلی:ادرین پسرم ببین ام😐یه زمانی قبل از اینکه ادری بوژوا پدرت رو طراح مد خودش کنه،ما وضعیت مالی بدیداشتیم و نمی تونستیم از دو تا بچه مراقبت کنیم😔به خاطر همین مجبور شدیم خواهرت رو بسپاریم به عمه اندرومداکه توی لندنه.☺️😁اما الان ادریانا برگشته🥳پدرت هنوز نمی دونه من امروز به اون هم میگم😀

💚:هنوز هم نمی تونستم باور کنم که خواهر کوچیک دارم🤯(ادریانا یه سال و نیم از ادرین کوچیک تره😉)

در اتاق مرینت:

خونه خانواده دوپن چنگ:

الیا:مرینت میگم حالا که به این قضیه فکر می کنم خندم می گیره😀😂یادته مونارک یه اوپتیگامی گذاشته بود تومیراکلس لاک پشت؟

❤️:اره چطور؟😁

الیا:دارم به این فکر می کنم که من با دستای خودم کت نوار رو از محل جنگ پرت کردم بیرون😂😂😂😂😂😂😂😐

❤️:👏🏼👏🏼❤️😂😂😂

❤️:یهو ادرین به من زنگ زد و قضیه ادریانا رو تعریف کرد.🤯🤯کم مونده بود شاخ در بیارم🤯قضیه رو برای الیا همتعریف کردم و خلاصه تا فردا کل پاریس فهمیدن ادرین اگرست خواهر داره😐😐😐😐😁

❤️:داشتم به این فکر می کردم که دیگه از شرور خبری نیست😁😉😀چون میراکلس پروانه رو ادرین از لایلا گرفته بود😉😎

صبح دوشنبه:

💚:وقتی رفتم مدرسه،همراه مرینت رفتم کلاس.😀(ادریانا تو مدرسه دوپان درس می خونه همونی که ادرین و مرینتو بقیه راهنمایی توش بودن😀😁)

خانم کانفیلد:بچه ها به لطف خانم اگرست مادر ادرین کلاس دهمی ها قراره سفر تفریحی برن به کشور های مختلف😉😁البته مسابقه درسی هم تو اون کشور ها دارین.😉

❤️:این عالیه خانم کانفیلد😀

خانم کانفیلد:البته.😉خب،

گروه اول:کیم،ایوان،میلن و جولیکا که میرن شانگهای😀😉

گروه دوم:رز،سابرینا،مکس و فیلیکس که میرن برلین.😉

و در نهایت گروه سوم:ادرین،نینو،مرینت و الیا و متیو که میرن نیویورک.😀😉

بچه های باقی مونده میرن ریو دو ژانیرو.☺️

❤️:من و ادرین و الیا و نینو تو یه گروهیم هورااا🥳🥳🥳🥳

💚:خوشحال بودم که با مرینتم😀☺️ولی اون متیو🙄🤬همش زل زده به مرینت😠باید حواسم بهش باشه😌

پایان(لایک و نظر لطفا❤️کسی می خواد درخواست نویسندگی بده قبول می کنم اما فقط موضوعات میراکلسی)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۸

  ❤️:منو الیا از نزدیک هواتو داریم.برو😉😀

💚:پلگ پنجه ها داخل.به پلگ کممبر دادم و گفتم پلگ پنجه های ویژه بیرون.(همون کت نواره با قدرت های جدیدش😁😌😉).

(Plag,special claws in.)

💚:مرینت و الیا تعجب کرده بودن منم گفتم بعدا توضیح میدم و رفتم.کریسالیس فهمید که کت نوار جلویی اشتوهمه.😐😐برگشت عقب و منو دید.

😈:(علامت لایلا از این به بعد همین استیکره😉)پیشی اماده شو برای جنگ.

💚:باشه پروانه کوچولو.

لایلا حمله کرد.منم میراکلس گرگ رو با قبلیا ترکیب کردم و زمان رو ثابت کردم.🥳🥳😌دستبند لایلا رو شکستم واکوما بیرون اومد.اکوما رو گرفتم😌و مرینت و الیا رو از حالت گیرکرده در زمان در اوردم😌😁😉با ریتم اهنگی که براما ساخته بودن سوت زدم و گفتم میراکلس پاور من.(همون ریتمی که تو قسمت خیمه شب باز مرینت باهاش سوت زد ومال اهنگ میراکلسه.)

💚:سریع میراکلس لایلا رو در اوردم.اون بعد چند تا جیغ از اونجا رفت😂😂😂

❤️:ادرین میراکلس گرگ و پروانه و مال خودم رو به من داد و روباه رو به الیا😉😁من به نورو گفتم تو دیگه ازادی😉😁😌

نورو:🥳🥳🥳🥳🥳

فردای اون روز:

💚:بعد مدرسه مادرم من رو صدا زد و من رفتم تو اتاقش.

امیلی:پسرم گابریل الان خوابه تو بیدارش نکن بعدا خودمون بهش این قضیه رو میگیم😁

💚:چی رو؟😴

ادریانا:سلام ادرین.من خواهر تو هستم😁😉

پایان(لایک و نظر یادتون نره)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۷

گیمی:دریافتم.😌چه ارزویی دارید؟

💚:قلبم رو بخون.

گیمی:و چه کاری می خواهید با ورد انجام دهید؟

💚:روحم رو هم بخون😁

گیمی:پس بزن که بریم.

❤️:یه نور ایجاد شد و بعدش گابریل رو دیدیم😲و ادرین همم بود!!!😀😀😀😀😀

💚:مرینت به سمت من دوید و منو بوسید👩‍❤️‍💋‍👨

گابریل:ادرین پسرمممم…..

گابریل ادرین رو بغل کرد.همون لحظه یکی شرور شد و مرینت و ادرین تبدیل شدن😁😀

❤️:گابریل نزدیک بود سکته کنه وقتی دید ادرین به کت نوار تبدیل شد😂

💚:بعدا توضیح میدم پدر

ادرین همون طلسم رو رو گابریل هم انجام داد😉

در مکانی که شرور بود:

❤️:من نمی دونستم قدرت شرور چیه ولی می دونستم که لایلا یا همون شخص کریسالیسه😒😠همه رو فراخوندم،چون به نظر خیلی قوی می اومد.

لایلا:تا بقیه تیمشون هم اومدن همه رو با تیرام زدم حتی لیدی باگ ولی کت نوار جاخالی داد.😢

❤️:اون ما رو بدون قدرت کرده بود.😠همین که یه لحظه حواسش پرت شد،همه فرار کردیم.

در محلی که همه قایم شدن:

❤️:من و بقیه به جز ادرین برگشتیم به حالت عادی😁

💚:اون قدرتتون رو ازتون گرفته.😒

❤️:اره.همه به جز الیا می تونید برید از میراکلستون محافظت کنید😉

💚:همه رفتن فقط من و مرینت و الیا موندیم.😁

💚:حالا چی کار کنیم؟

❤️:تو مجبوری کار هممون رو بکنی😁

💚:باشه ولی برا اینکار به میراکلست نیاز دارم.

مرینت میراکلسش رو داد به منو تیکی بیرون اومد.

💚:پلگ تیکی،ترکیب شید.من شدم کیتن باگ.😉😁

💚:لاکی چارم.هومعکس معبد کاهنانمرینت من برا کارم به میراکلس الیا و گرگ هم نیاز دارم☺️

❤️:اما خطرناکه😐😢

💚:چاره دیگه ای نداریم.

الیا:میراکلس گرگ چیه؟😐

❤️:من و ادرین تو تابستون رفتیم کوه نوردی.داخل کوه یه دستبند پیدا کردیم و من فهمیدم اسمش میراکلس گرگه وکوامیش ولف هست😌😁😉قدرتش نگه داشتن زمانه.

الیا:wow

❤️:من میراکلس گرگو روباه رو دادم به ادرین.

💚:میراج(سراب)☺️

یه توهم از کت نوار ایجاد شد که داشت با کریسالیس می جنگید.😌😉

پایان(اطفا لایک کنید و نظر بدید)

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۶

شب اون روز در بالای برج ایفل:

💚:وقتی بقیه اومدن،من مرینت رو به گوشه ای بردم.

❤️:سلام ادرین😀چی شده؟

💚:مرینت ما می تونیم هویتمون رو به اونا بگیم😁استاد فو به من یه طلسم داد که اگه کریسالیس اونا رو اکوماتیزکرد،با خبر نشه😉

❤️:خبدر این صورت قبوله😁

❤️:وقتی برگشتیم پیش بقیه،ادرین ورد رو خوند.بعد از اینکه یک نور بزرگ اومد و رفت،ادرین گفت:

💚:بچه ها من و مرینتلیدی باگ و کت نواریم.😁

همه به جز الیا تعجب کردن.

بعد از تعجب بقیه و ایگا یعنی بیگا یعنی اینا:(قات زدم😁😂)

💚:ببخشید که این کار رو می کنم مرینت،ولی مطمئن باش من رو درک می کنین😉😔

💚:با یه حرکت سریع میراکلس نینو و مرینت رو گرفتم.😔سپر رو درست کردم که بقیه نتونن جلوم رو بگیرن😁

❤️:ادرین این کارو نکن😭😭😭یه بهایی داره همیشه😭

💚:من که می دونستم زنده می مونم چیزی نگفتم.میراکلس لاک پشت رو کنار گذاشتم،😔گوشواره های مرینت روگذاشتم رو گوشام و به تیکی پلگ گفتم خودتون رو اشکار کنید.😁

تیکی و پلگ به شکل جادویی شون در اومدن.😉گفتم گیمی،خودت رو نشون بده.

گیمی:فقط ۴ ماه گذشته و دوباره شما انسان ها می خواین ارزو کنید،😐😐

💚:کونتنس پالتیکا فینکارد(مثلا ورده😉)

مرینت سعی کرد با میراکلس ببر جلوم رو بگیره ولی من سپر رو با قدرت زیادی ساخته بودم😁

پایان

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۵

  💚:این عالیه استاد😀

استاد فو:بله.تو می تونی با این روش پدرتو زنده کنی.😉ولی ادرینبانیکس به من گفت که تو باید این حقیقتوبدونی،وگرنه اتفاق بدی میفته.😔ادرین پ..پدر تو مونارک بود.😔

💚:چییی؟🤯و..ولی چرا؟😔😰

استاد فو:اون فقط می خواست که مادرت رو زنده کنه و موفق شد.در ازای جون خودش🤕

💚:حالا که فکر می کردم پدرم برای عشقش چی کار ها که نمی کرد😔

💚:من باید اونو برگردونم استاد😔

استاد:افرین ادرین👏🏼فقط زمانی که کاهنان معبد میراکلس ها رو ساختن،قرار بود مقدار شانس میراکلس گربه وکفشدوزک برابر باشه،ولی ارور ۴۰۴ دادن😔(😂😂جنبه فان داره)به خاطر همین کاری کردن که میراکلس گربه تواناییافزایش قدرت داشته باشه.برای اینکه بری معبد باید بگی ((قلب میراکلس)).وقتی بری اونجا،یکی از کاهنان که اسمشتاتاشی(😂)هست می تونه افزایش قدرت میراکلست رو انجام بده.از دوستان قدیمیه منه.😉قدرت های جدید تونامرئی شدن،توانایی پرت کردن کتاکلیزم با چوبت،دید مادون قرمز و دید در شب که از قبل داشتی.فقط از بین داشتنیویو و کتاکلیزم دو دستی باید یکی رو انتخاب کنی.😁

💚:من یویو رو انتخاب می کنم.😁

استاد باشه،حالا تبدیل شو و بگو قلب میراکلس.

💚:تبدیل شدم و گفتم قلب میراکلس.ناگهان خودم رو توی یه جای قدیمی دیدم.چند تا کاهن اماده شدن تا بهم حمله کنن.

💚:اروم باشید،من صاحب میراکلس گربه در پاریس هستم😁کت نوار💚

💚:کاهنا از گارد در اومدن.😐من گفتم ببخشید قربان من دنبال کاهنی به نام تاتاسو(اسمشو درست نوشتم😂😂😂😂؟؟؟؟)

کاهن:خودمم،بگو.(😐😐)

💚:دوستتون استاد فو من رو فرستادن تا میراکلس من رو ارتقا بدید.

کاهن:باشه ولی قدرتای جدیدت رو می دونی؟

💚:بله

💚:کاهن کارش رو انجام داد و من لباسم مشکی با خط های قرمز شد.یک یویو هم کنار کمرم بود🥳🥳بعد از اینکه ازاونجا رفتم،به همه بچه های کلاسمون پیام دادم و به مادرم و ناتالی هم گفتم فردا شب بالای برج ایفل باشن.😉

پلگ:بعد از اینکه ادرین خوابید با خودم گفتم باید حبه قندم رو بدزدم😈رفتم سمت خونه مرینت و تیکی که کنار مرینتخواب بود رو بلند کردم😀 و بردم روی بالکن مرینت🥳حبه قند رو گذاشتم رو صندلی و خودمم بغلش کردم و خوابیدم😝

تیکی:از خواب بلند شدم دیدم پلگ تو بغلم خوابیده😴بیدارش کردم و گفتم شیطون بلا برگرد پیش ادرین باید پیششباشی😉😉

پلگ لبخند زد.

پلگ:باشه خدافظ❤️

پایان

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۴

آلیا:چی میگی دختر🤯وای باورم نمیشه😯بذار تو لیدی بلاگ بنویسم مدل مشهور پاریس ک

❤️:الیا انقدر زود یادت رفت هویت ما ها باید مخفی بمونه؟😐😐

الیا:اره راست میگی ببخشید😔

در مخفیگاه لایلا:می خوام خودمو شرور کنم نورو😈با قدرتی خیلی زیاد، 😈هاهاهاهااااا😈😈

نورو در ذهنش:وایمن باید به تیکی و پلگ خبر بدم…😨😰(لایلا نمی دونه نورو حالا که ۳۵۰۰ ساله شده می تونهاز طریق تلپات ذهنی با کوامی های اعظم یا همون تیکی و پلگ ارتباط برقرار کنه،وگرنه اون رو براش مخفی می کرد😁😉😐)

از زبان پلگ:داشتم کممبر ها رو ناز می کردم(😐😐😂😂)که یه ارتباط از نورو حس کردم.😨وای امروز نورو ۳۵۰۰سالش شده بود و می تونست با ما ارتباط برقرار کنه🥳)

پلگ:وای نورو باورم نمیشه😀چطوری خوبی؟😁راستی تولدت مبارک🥳

نورو:من خوبم رفیق قدیمی😉ببین به صاحبت و لیدی باگ بگو کریسالیس یا همون لایلا راسی تا فردا شب می خوادخودشو شرور کنه😔و مثل اینکه قدرت زیادی به خودش میده😐اماده باشین من حس خیلی بدی دارم😰البته من مکاندقیق مخفیگاه لایلا رو نمی دونم😐ولی به لیدی باگ و کت نوار بگو نزدیک برج مونشکارس هست😀

پلگ:منظورت مونپارسه؟😂😂

نورو:حالا هر چی.😐فعلا.

پلگ:خدافظ نورو😁

پلگ همه چیز رو برای ادرین تعریف کرد.

💚:داشتم به هشدار نورو فکر می کردم که دیدم استاد فو بهم پیام داده که برم ببینمش.😀سریع تبدیل شدم و رفتمپیش استاد فو.

استاد فو:ادرین من یه طلسم کشف کردم که ریسکیه ولی اگه کار کنه باعث میشه که اگه از میراکلس تو و مرینت برای یکارزو استفاده بشه بهایی نداشته باشه😀البته گفتم که ریسکیه چون دنیا در تعادله شخصی باید این کارو بکنه که قلبمهربونی داشته باشه😁

پایان(لایک کن و نظر بده اگه حتی یه کم خوشت اومد❤️👌

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۳

💚:بعد از اینکه از خونه مرینت برگشتم،مادرم صدام زد. امیلی:ادرین من شرکت طراحی مد اگرست رو افتتاح کردم.این شرکت بزرگترین و پیشرفته ترین شرکت جهانه و تو همه کشور ها شعبه داره.مدیریت شعبه پاریس فعلا با منه😁😎ولی بعد از رسیدن تو به سن قانونی تو مدیر شرکت میشی.☺️ 💚:ب..باشه😯 در اناق ادرین: پلگ:وای مادرت عجب کاری کرد.🫨ولی منم خوشحالم که صاحبم پولداره و می تونه هر چه قدر خواستم برام پنیر بگیره.😎

💚:پلگگگگگ😐 پلگ:باشه بابا رفتم😂😂(زد به چاک😂) 💚:من رفتم حموم.داخل حموم به مرینت فکر می کردم.(داخل حموم هم😂😐) یکدفعه دیدم یه نفر شرور شده.😐اومدم بیرون،تبدیل شدم و صدای پلگ رو می شنیدم که می گفت برمی گردم کممبر های عزیز من😐🥴رفتم سمت شرور و دیدم مرینت همراه ریناروژ،کرپیس و وایپریون اومده بود‌.شرور قدرتش این بود که قدرت بقیه رو می گرفت. وایپریون:شرور تونست کرپیس رو بزنه.من از شانس دوباره استفاده کردم.مرینت(لوکا می دونه دیگه😁)از لاکی چارم استفاده کرد و بهش یه اینه داد.🙂 ❤️:من با اینه تیر شرور رو به سمت خودش برگردوندم و دیگه قدرتی نداشت.ادرین از پشت گرفتش و دستبندش رو کتاکلیزم کرد.😎من اکوما رو گرفتم و همه جیز رو درست کردم.ساعت ۱ صبح بود🤯فردا اولین روز دبیرستان بود باید عجله می کردم.😐رفتم خونه،به تیکی شب به خیر گفتم و خوابیدم.😴

💚:امروز اولین روز دبیرستان بود.بلند شدم،دوش گرفتم و لباسم رو پوشیدم.بعد هم با ماشین بادیگاردم به سمت دبیرستان راه افتادم. ❤️:من داشتم خواب ادرین رو می دیدم که تیکی بیدارم کرد. ❤️:تیکی الان نصفه شبه بذار بخوابم. تیکی:مرینت الان ده دقیقه مونده به شروع کلاست.پا شو. ❤️:یا خدااااااا سریع بلند شدم و برشتوک خوردم.لباسم رو پوشیدم و رفتم به سمت دبیرستان.نگو الکی عجله کرده بودم.معلم یه ربع دیرتر میومد😂دست ادرین رو گرفتم و با هم به سمت کلاس رفتیم.در کلاس: خانم کانفیلد:خب سلام بچه ها.بیشتر شما توی مدرسه دوپان با هم هم کلاسی بودین پس نیاز به معرفی نیست.😉ولی دو نفر جدید دارید.خوش امدید فیلیکس لانهایت(همون پسر خاله ادرینه یه فامیلی در اوردم براش.در ضمن فیلیکس و مادرش برای تحصیل فیلیکس اومدن پاریس و پیش ادرین و امیلی و ناتالی می مونن.) و متیو کانفیلد.😁🙂 الیا:ببخشید خانم ما فیلیکس رو می شناسیم😁ولی ایشون پسر شمان؟ خانم کانفیلد:بله😎😎 متیو در ذهنش:اون دختری که کنار ادرین اگرسته چقدر زیباس😯باید اونو مال خودم کنم😈

❤️:بعد از دبیرستان وقتی رسیدم خونه،روی مبل نشستم و اخبار رو روشن کردم😁 گوینده اخبار:(😐)امیلی اگرست همسر مرحوم گابریل اگرست بهترین طراح مد جهان شرکت طراحی مد اگرست رو افتتاح کرد.منابع نشان می دهند که این شرکت در همه کشور ها شعبه دارد و بزرگترین و پیشرفته ترین شرکت جهان است.مدیریت شعبه پاریس این شرکت فعلا بر عهده شخص امیلی اگرست می باشد اما پس از رسیدن پسر ایشان ادرین اگرست به سن قانونی(خسته شدم از بس کتابی نوشتم.😂😐)ایشان مدیریت را بر عهده خواهند گرفت.🙂 ‏❤️:wow ادرین صاحب شرکت طراحی مد شده بود!😯😁یهویی یادم اومد🤫اخر هفته تولد ادرین بود🫨زنگ زدم به الیا و سریع برنامه یه جشن تولد تو خونه خود ادرین رو چیدیم.😉🤫

❤️:ما داخل عمارت اگرست بودیم و منتظر برای اینکه ادرین از کلاس شمشیر زنی بیاد😁🙂 من رفتم داخل اتاق ادرین و لباسم رو عوض کردم و گردنبندی که ادرین بهم داده بود رو گذاشتم.😎 💚:وقتی رسیدم خونه،در باز شد و همه داد زدن تولدت مبارک!🥳(تولد ۱۶ سالگیشه) 💚:از همتون ممنونم🥳😉😯 همه هدیه هاشون و دادن و با اهنگ دنس کردن و اینا.(قات زدم😁😂) هدیه الیا یه قاب عکس بود از اولین بوسه مرینت و ادرین.😯 💚:م..ممنون ولی چطوری؟ الیا:من خبرنگارم دیگه😎 هدیه مرینت هم یه دست لباس شیک بود.😁🥳(شلوار مشکی و تیشرت سفید و یه عینک افتابی)

❤️:ادرین لبخند زد،اومد جلو و منو بوسید.من سرخ شدم.(من پخته شدم😁😂) 💚:بعد از اینکه همه رفتن،مرینت رو صدا زدم و اومد تو اتاقم.گفتم مرینت من فقط گفتم تیکی و پلگ همو ببینن چون سه روزه همو ندیدن.😁 ❤️:اره راست میگی🙂 💚:مرینت بعد یه ربع رفت.از اونجایی که مامان برای من یه لامبورگینی سبز پر رنگ فوق پیشرفته با شیشه دودی گرفته بود فردا قرار بود امتحان رانندگی بدم.🙂😁😎 فردا صبح: افسر:خب اقای اگرست ببینم چه کار می کنید.😉 بعد از رانندگی و پارک دوبل و اینا: افسر در ذهنش:تا حالا کسی رو ندیده بودم که انقدر عالی و روون رانندگی کنه.😯 افسر:اقای اگرست شما با نمره کامل قبولید.اینم از گواهینامه.(تو ایران چند ماه طول می کشه) 💚:ممنونم.

💚:حالا که گواهینامه داشتم می خواستم خودم مرینت رو برسونم دبیرستان.🙂 ❤️:وقتی اماده شدم و اومدم جلو در دیدم ادرین سوار یه لامبورگینی خوش رنگ منتظرمه😯🫨گفتم ادرین تو چطور.. 💚:گواهینامه گرفتم.(تو بعضی از کشور های دیگه از ۱۶ سالگی میشه)😁حالا بپر بالا خوشگل خانم. ❤️:خندیدم و سوار شدم و تا دبیرستان رفتیم.😉 همه با تعجب به ما نگاه می کردن از جمله الیا و نینو. نینو:تو گواهینامه گرفتی رفیق؟ 💚:اره نینو😁😉 ❤️:سر کلاس دیدیم کیم شرور شده و اسمشم فرمانده اتشه.کریسالیس(اول اسلاید ۱ رو بخونید)دوباره دست به کار شده بود😯

💚:من و مرینت تبدیل شدیم🐞🐱 مرینت وسپریا،کرپیس،رینا روژ،وایپریون،پگاسوس و پرپل تایگرس رو فرا خوند. پرپل تایگرس با کلاوت تیر چراغ برق رو پرت کرد به سمت کیم و حواسش پرت شد.رینا روژ یه توهم از لیدی باگ درست کرد،وسپریا اونو فلج کرد و من با کتاکلیزم اکوما رو از تو میراکلس کیم دراوردم.😉😁🥴مرینت هم اکوما رو گرفت و همه چیز رو درست کرد.😁😉(با لاکی چارمی که گرفته بود) من گفتم تا دفعه بعد مای لیدی(بانوی من) و دستش رو بوسیدم. ❤️:الیا طور بدی نگام می کرد.(چون ادرین دوست پسر مرینته)اخه این چه کاری بود اینجا ادرین.🥴😐

❤️:الیا همون شب اومد خونه ما.😐 الیا:مرینت چته ها؟ ❤️:تو هیچی رو نمی دونی.😐 الیا:چی ها؟چییی؟ ❤️:باشه باشه میگم اد..ادرین کت نواره🥴😉😁 الیا:چییییی؟🤯🤯🤯🤯🤯🤯

تموم شد💕😄انصافا برا هر پارت خیلی کاراکتر میدم لایک کن❤️نظر بدید لطفا و فعلا خداحافظ تا پارت ۴😁

عشق مرینت❤️و ادرین💚پارت ۲

ادامه پارت ١ ❤️:شما مطمئنيد استاد،اگه خداى پروانه ها هويت ما رو بفهمه چى؟ استاد:نگران نباش مرينت اين موضوع رو به كت نوار بگو امشب هويت همو مى تونيد بفهميد. ❤️:چشم استاد. از زبان مرينت:بعد از خداحافظى با استاد فو رفتم يه گوشه و تبديل به ليدى باگ شدم.به كت نوار پيام دادم كه ساعت ١٢ نيمه شب روى برج ايفل باشه. 💚:من مدتى به اينكه مدل بمونم يا نه فكر كردم ولى من شغل هاى ديگه رو دوست نداشتم.مدل بودن بهتر بود. بعد از يك روز عكس بردارى خسته كننده(همه ارزوشون اينه كه مدل بشن اون وقت اين ميگه خسته كننده😑😂)،تبديل به كت نوار شدم تا گشت بزنم ولى ديدم كه ليدى باگ به من پيام داده ساعت ١٢ نيمه شب بيا رو برج ايفل.

💚:ساعت ١٢ نيمه شب رفتم رو برج ايفل.ليدى باگ رو ديدم گفتم بانوى من كارى داشتى؟ ❤️:كت نوار اومد و از من پرسيد كه كارى دارم منم گفتم اره.ببين استاد فو گفته كه ما بايد هويت همو بفهميم اينو بانيكس بهش گفت.گفت كه فقط ما مى تونيم اكوماى هولدر جديد ميراكلس پروانه،خداى پروانه ها رو رد كنيم. 💚:چييييييى.ب….باشه اول تو تبديل شو. ❤️:من گفتم اسپاتز آف(خال ها خاموش) 💚:(در ذهنش)توانايى تكون خوردن رو نداشتم.يعنى من قبل از اينكه بفهمم عاشق مرينت هستم هم اونو د.و.س.ت داشتم؟ ❤️:پيشى حالت خوبه؟ 💚:باورم نميشه😨بعد گفتم كلاز اين(پنجه ها داخل) ❤️:چيى اد..ادرين؟ 💚:اره خب منم باورم نمى شد تو ليدى باگ باشى مرينت.😀 هر دوى ما داشتيم به همديگه نگاه مى كرديم.ناگهان اومديم جلو و همو بوسیدیم👩‍❤️‍💋‍👨

💚:فردا مى بينمت مرينت♥️ ❤️:فردا؟؟!برا چى؟ 💚:(در ذهنش)واى خراب كردم فردا تولدشه. (فردا تولد ١٥ سالگى مرينته ادرين و بقيه تو پارك كنار خونشون ساعت 6 غروب مى خوان سورپرايزش كنن.ادرين خراب كرد😂😑) 💚:هيچى فقط فردا مى خواستم برم خونه نينو حواسم نبود به تو گفتم.(عجب دروغ ضايعى گفت😂😑💚:به مرينت چيزى نگو.من:باشه😀💚:ممنون😀) ❤️:اها باشه☺️ 💚:برگشتم خونه.واى پلگ نزديك بود مرينت بفهمه😫پلگ:بله با دروغ ضايعى كه شما تحويلش دادين بيشتر مشكوك شد😑💚:😑😑😂

فردا ❤️:صبح بلند شدم رفتم صبحونه خوردم .بعد هم رفتم بيرون ورزش كردم،بعد ورزش ناهار خوردم و خوابيدم.بيدار شدم ديدم ساعت 4:45 هست.لباس پوشيدم و رفتم به سمت اندره.اون كنار رود سن بود.(ادرين قراره كه اونو ببره بيرون بستنى بخورن بعد بركردن كه اليا و بقيه وسايل تولد رو اماده كنن.كيك رو هم پدر مرينت به شكل خودش و ادرين درست كرده بود💚❤️😂)بعد بستنى خوردن با ادرين اون رفت يه گوشه با تلفن حرف بزنه. 💚:من رفتم يه گوشه مرينت صداى منو نشنوه و زنگ زدم به نينو و اليا.ازشون برسيدم كه كارشون تموم شده يا نه؟اونام گفتن تموم شد مرينت رو بيار😎👏

❤️:ادرين سريع برگشت و گفت بريم عزيزم.منم سوار ماشين باديگاردش شدم .رفتيم خونه من.💚:مرينت بيا بريم پارك كنار خونتون قدم بزنيم. ❤️:باشه بريم ادرين.وقتى رفتيم داخل پارك ديدم اليا،نينو،جوليكا و … داخل پارك هستن و يه ميز پر از كادو جلوشونه.ناگهان گفتن:تولدت مبارك! ❤️:شوكه شدم.گفتم:واقعا ممنونم ازتون خيلى سورپرايز شدم. اليا:همش ايده ادرين بود. ديدم ادرين داره به من لبخند مى زنه. 💚:مرينت تا منو ديد اومد جلو و جلوى همه منو بوسید👩‍❤️‍💋‍👨😆 آليا:خب اگه كارتون تموم شده وقت كادو هاست.😎(آليا شيطون😂)مرينت سرخ شد ولى من فقط لبخند زدم. ❤️:من رفتم تا كادو ها رو باز كنم.😁

❤️:كادو اولى مال آليا بود.چيييييى؟اون عكس ب.و.س.ه من و ادرين رو قاب گرفته بود.حتى ادرين هم تعجب كرد.😮 من كادوى همه رو باز كردم و از همشون تشكر كردم(حوصله نداشتم مال همه رو بنويسم ببخشيد😎)نوبت كادوى ادرين بود.بازش كردم و ديدم يك گردنبند خوشگل از الماسه!!! آليا:وقتى دوست پسرت انقدر پولدار باشه همينه ديگه😁 💚:من به آليا چشم غره رفتم و اون زد زير خنده.😑😂

💚:مرينت و من و بقيه رفتيم خونمون.ساعت ١٠ شب بود. اميلى و ناتالى:تولد مرينت خوش گذشت؟ 💚:آره😁 اميلى:معلومه خيلى دوسش داری😁😀 💚:من سرخ شدم بعد رفتم تو اتاقم.تا اومدم دراز بكشم ديدم سابرينا دوباره شرور شده و قدرتش ضربه قدرتمند(يه چيزى مثل كلاوت)هست.پلگ:اى بابا تازه برگشتيم خونه ها! 💚:پلگ كلاز اوت پلگ:كممبر هاى عزيز برمى گردم(😂😂😑) ❤️:تا شرور رو ديدم تبديل شدم و رفتم به سمتش.اين بار از بقيه كمك نخواستيم.من با يويو شرور رو گرفتم و چسبوندم به ميله تابلو كنار خيابون ادرين هم دستبندش رو كتاكليزم كرد و من هم همه چيو درست كردم و اكوما رو گرفتم.😎😀

💚:دو هفته ديگه به شروع دبيرستان مونده بود.از بين همكلاسى هاى راهنمايى فقط ناتانيل و كلويى(خوشبختانه😂)نيومدن به دبيرستان پالينگ(اسم دبيرستانشونه) امروز قرار بود برم خونه مرينت. اميلى:ادرين موهاتو بيشتر شونه كن. ناتالى:اميلى چرا اينقدر گير ميدى😑 اميلى:اخه پسرم داره ميره خونه عشقش😎😎😎😆 💚:من سرخ شدم.بالاخره سوار ماشين شدم و حركت كرديم.

💚:وقتى رسيدم خونه مرينت،خانم دوپن چنگ منو فرستاد سمت اتاق مرينت.من گونه مرينت رو بوسیدم و ما پاپ كورن خورديم و فيلم ديديم. ❤️:من و ادرين يهو ديديم كه تيكى و پلگ نيستن.رفتيم رو پشت بوم.😆پلگ و تيكى داشتن همو مى بوسیدن❤️💚😎 💚:ما بر مى گرديم به اتاق زوج ع.ا.ش.ق شما به كار خودتون برسيد.😆 تيكى:مرينت،ادرين! 💚❤️:بله؟ پلگ:ما همو د.و.س.ت داريم شما مشكلى ندارين كه؟ 💚❤️:نه بابا چه مشكلى ولى خيلى به هم مياين.😆😀 پلگ:ممنون😎😎😁

تموم شد❤️ببخشید پارت قبلی رو دادم خیلی طول کشید تا این پارت رو بدم😁ولی پارت ۳ رو هم بعد این می ذارم.🙂فعلا خداحافظ(انصافا خیلی کاراکتر داره هر پارتم لایک رو بزن😄)